amiraliamirali، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

Amir Ali jooon

ننه سرما!

سلام مامان . بهار داره از راه می رسه اما ننه سرما دوست نداره بره خونشون و هوا هنوز سرده . برعکس من امروز تا ساعت ٤:٣٠ بیمارستان بودم و بعد هم با خاله زهرا رفتم کفش گرفتم و شما بابا و پسری تو خونه با هم بودید وقتی از راه رسیدم خواب قشنگی رفته بودید و با اومدن من بیدار شدید و من سریع لباسامو عوض کردم و دستامو و صورتمو شستم و نشستیم میوه خوردیم و من کلی قربونت رفتم و تو بغلم فشارت دادم. راستی چندتا عکس با ویزن جدید برات دارم. ...
10 فروردين 1391

ننه سرما!

سلام مامان . بهار داره از راه می رسه اما ننه سرما دوست نداره بره خونشون و هوا هنوز سرده . برعکس من امروز تا ساعت ٤:٣٠ بیمارستان بودم و بعد هم با خاله زهرا رفتم کفش گرفتم و شما بابا و پسری تو خونه با هم بودید وقتی از راه رسیدم خواب قشنگی رفته بودید و با اومدن من بیدار شدید و من سریع لباسامو عوض کردم و دستامو و صورتمو شستم و نشستیم میوه خوردیم و من کلی قربونت رفتم و تو بغلم فشارت دادم. راستی چندتا عکس با ویزن جدید برات دارم. ...
10 فروردين 1391

جمعه خود را چگونه گذراندید؟

دیروز جمعه. ساعت ٩ صبح از خواب بیدار شدیم و مامان جون زنگ زد گفت :بیاین خونمون اما من گفتم شما بیاین و قرار شد خبر بدن. نهایتا اینکه اومدنشون کنسل شد و از طرفی خاله محبوبه  گفت : منم یه روز دیگه میام پیشتون .خلاصه اینکه تا عصر سه نفری با هم خوش گذروندیم. اما دیگه عصر دلم گرفته بود و مثل بچه ها بهانه گرفتم که بزنیم بیرون. و تصمیم گرفتیم بریم خونه خاله منیر و رفتیم و چقدر به ما خوش گذشت و تو و محمد یاسین و عرفان هم حسابی ترکوندید از بازی کردن. اونجا هم کلی زبون ریختی و خاله کلی ذوقت کرد وقتی خاستیم برگردیم می گفتی: نه نریم و دوست داشتی بمونی و بالاخره راضیت کردیم و تو هم خداحافظی کردی و بازبون شیرینت گفتی دقم بر چشم ایشالا یعنی ٠ایشالا ...
10 فروردين 1391

جمعه خود را چگونه گذراندید؟

دیروز جمعه. ساعت ٩ صبح از خواب بیدار شدیم و مامان جون زنگ زد گفت :بیاین خونمون اما من گفتم شما بیاین و قرار شد خبر بدن. نهایتا اینکه اومدنشون کنسل شد و از طرفی خاله محبوبه گفت : منم یه روز دیگه میام پیشتون .خلاصه اینکه تا عصر سه نفری با هم خوش گذروندیم. اما دیگه عصر دلم گرفته بود و مثل بچه ها بهانه گرفتم که بزنیم بیرون. و تصمیم گرفتیم بریم خونه خاله منیر و رفتیم و چقدر به ما خوش گذشت و تو و محمد یاسین و عرفان هم حسابی ترکوندید از بازی کردن. اونجا هم کلی زبون ریختی و خاله کلی ذوقت کرد وقتی خاستیم برگردیم می گفتی: نه نریم و دوست داشتی بمونی و بالاخره راضیت کردیم و تو هم خداحافظی کردی و بازبون شیرینت گفتی دقم بر چشم ایشالا یعنی ٠ایشالا قدم ب...
10 فروردين 1391

جمعه خود را چگونه گذراندید؟

دیروز جمعه. ساعت ٩ صبح از خواب بیدار شدیم و مامان جون زنگ زد گفت :بیاین خونمون اما من گفتم شما بیاین و قرار شد خبر بدن. نهایتا اینکه اومدنشون کنسل شد و از طرفی خاله محبوبه گفت : منم یه روز دیگه میام پیشتون .خلاصه اینکه تا عصر سه نفری با هم خوش گذروندیم. اما دیگه عصر دلم گرفته بود و مثل بچه ها بهانه گرفتم که بزنیم بیرون. و تصمیم گرفتیم بریم خونه خاله منیر و رفتیم و چقدر به ما خوش گذشت و تو و محمد یاسین و عرفان هم حسابی ترکوندید از بازی کردن. اونجا هم کلی زبون ریختی و خاله کلی ذوقت کرد وقتی خاستیم برگردیم می گفتی: نه نریم و دوست داشتی بمونی و بالاخره راضیت کردیم و تو هم خداحافظی کردی و بازبون شیرینت گفتی دقم بر چشم ایشالا یعنی ٠ایشالا قدم ب...
10 فروردين 1391

سه تا قلب ! من و تو و بابا!

سلام مامانی خوبی برکت زندگی الان که دارم برات می نویسم بابا مهدی سر کاره و تو لالا کردی. میدونی پسرم خواستم یه چیزی بهت بگم! قول بده به هیچ کس نگی! بین خودم و خودت باشه                                       آخه یه رازه! فقط خودم فقط خودت! . . بیا پایین بهت بگم نمیخام کسی ببینه .     خیلی عاشقتم ! این قلب  مامانه .قلبی که حتی وقتی پیشت نیست برات می تپه!!! ...
10 فروردين 1391

بدون عنوان

امیر علی خان! می خام بیش تر در موردت بگم. علایقت و... پسر مامان تو غذا ها عاشق برنج و خورشه مخصوصا خورش بادمجون . طوری که جند روز پیش از خواب پنبه ایت که بلند شدی گفتی مامان من بادمجون می خوااام! میوه خیلی دوست نداری متاسفانه ولی موز و پرتقال رو ترجیح می دی! عااااشق بستنی اون هم چوبی! توی اسباب بازیات عاشق ماشین و دوچرخه و هر نوع وسیله چرخ دار. حمام که خوراکته!!! عاشق کلید خاموش و روشن وسایل که البته یه کم خطرناکه . به لباسشویی می گی لباسشو- به یخچال می گی اشگال - به پروانه میگی تروانه - به کتاب : تکاب - تلوزیون:تبزیون. اما در کل کلمات رو به خوبی ادا می کنی !   ...
10 فروردين 1391

بدون عنوان

امیر علی خان! می خام بیش تر در موردت بگم. علایقت و... پسر مامان تو غذا ها عاشق برنج و خورشه مخصوصا خورش بادمجون . طوری که جند روز پیش از خواب پنبه ایت که بلند شدی گفتی مامان من بادمجون می خوااام! میوه خیلی دوست نداری متاسفانه ولی موز و پرتقال رو ترجیح می دی! عااااشق بستنی اون هم چوبی! توی اسباب بازیات عاشق ماشین و دوچرخه و هر نوع وسیله چرخ دار. حمام که خوراکته!!! عاشق کلید خاموش و روشن وسایل که البته یه کم خطرناکه . به لباسشویی می گی لباسشو- به یخچال می گی اشگال - به پروانه میگی تروانه - به کتاب : تکاب - تلوزیون:تبزیون. اما در کل کلمات رو به خوبی ادا می کنی! ...
10 فروردين 1391

بدون عنوان

امیر علی خان! می خام بیش تر در موردت بگم. علایقت و... پسر مامان تو غذا ها عاشق برنج و خورشه مخصوصا خورش بادمجون . طوری که جند روز پیش از خواب پنبه ایت که بلند شدی گفتی مامان من بادمجون می خوااام! میوه خیلی دوست نداری متاسفانه ولی موز و پرتقال رو ترجیح می دی! عااااشق بستنی اون هم چوبی! توی اسباب بازیات عاشق ماشین و دوچرخه و هر نوع وسیله چرخ دار. حمام که خوراکته!!! عاشق کلید خاموش و روشن وسایل که البته یه کم خطرناکه . به لباسشویی می گی لباسشو- به یخچال می گی اشگال - به پروانه میگی تروانه - به کتاب : تکاب - تلوزیون:تبزیون. اما در کل کلمات رو به خوبی ادا می کنی! ...
10 فروردين 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به Amir Ali jooon می باشد